حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح، شعری است داستانی با زمینه قهرمانی، قومی و ملی که حوادثی خارق العاده در آن جریان دارد. در ادبیات ایران، از یک دیدگاه، دو نوع منظومه حماسی می توان یافت1-منظومه های حماسی طبیعی و ملی2- منظومه های حماسی مصنوع. این منظومه ها عبارتند از نتایج افکار و علایق و عواطف یک قوم که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم آن کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را نام برد. در این منظومه شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدون کتبی و شفاهی را با قدرت شاعرانه خویش نقل می کند. در منظومه های حماسی مصنوع شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سروکار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خود را در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه حمدالله مستوفی را بر شمرد. ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیری که مربوط به دوران ما قبل از تاریخ است و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است نظیر بخش اول شاهنامه فردوسی(تا داستان فریدون) حماسه های پهلوانی که در آن از زندگی پهلوانان سخن رفته است و گاهی جنبه تاریخی دارد، مثل ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاهنامه صبا که قهرمان این نوع حماسه یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است، مثل خداوند نامه ملک الشعراء صبای کاشانی، حماسه های عرفانی این نوع حماسه در ادبیات فارسی فراوان است. در این گونه، قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده طریقت، در نهایت به پیروزی که همانا حصول جاودانگی، از طریق فنا فی الله است، دست می یابد. مثل حماسه حلاج در تذکرة الاولیا. معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر جنگ یا صلح داشتند، دارای حماسه پهلوانی هستند؛ مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیتهای برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمان سوزی از قبیل حمله غزان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت. ممکن است انواع دیگری از حماسه هم وجود داشته باشند. مثلاً در ادبیات اروپایی نوعی از حماسه هست که به آن حماسه طنز و مسخرهMock Epic می گویند. یا در زمان معاصر از نوع جدیدی از ادبیات حماسی به نام ادبیات پایداری نام برده می شود.
سه زن حماسه ساز در شاهنامه فردوسی
اگر شخصیت زن را در شاهنامه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم می بینیم زن نه تنها در هر گونه عملیات قهرمانی و لشکرکشی ها و موفقیتها و عدم موفقیتهای پادشاهان و پهلوانان به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نقشی مؤثر داشته است که خود می تواند لااقل موضوع یک کتاب جداگانه گردد، بلکه زنان سربازنامداری به چشم می خورند که خود رأساً در جنگ ها شرکت کردند و عده ای را رهبری کرده و یا با فداکاری و درایت و هوش بی نظیر خود مسیر وقایع تاریخی را غالباً تغییر داده اند که می تواند اثر بدیعی را بنام تجزیه و تحلیل حماسه زنان شاهنامه به وجود آورد. در این بررسی کوتاه سعی شده است بدون طولانی کردن کلام از میان تعداد زیادی زنان قهرمان شاهنامه به طور نمونه سه تن را معرفی نمائیم:
سیندخت
مهراب پادشاه کابلستان از خانواده ضحاک است. شاه از سام خواسته است که به کابلستان لشکرکشی کرده آنجا را به خاک و خون بکشد. زال عاشق رودابه دختر مهراب می باشد. سین دخت مهراب و مادر رودابه است و زنی با کفایت و درایت می باشد. وقتی می فهمد سام به کابلستان لشکر خواهد کشید شخصاً برای دیدن او حرکت کرده و به نزد سام می رود و با او به صحبت می پردازد و سین دخت می خواهد سام را از این لشکرکشی منصرف نماید.
دل بی گناهان کابل موز
که آن تیرگی اندر آید بروز
از آن ترس کوهوش و زور آفرید
درخشنده ناهید و هور آفرید
سام از هوش خرد سین دخت متعجب شد.
زجائی کجا مایه چندین بود
فرستادن زن چه آیین بود
چو دید آن چنان پهلوان پر خرد
ستائید او را چنان چون سزد
مجدداً سین دخت با بیان نغز و هوشمندانه خود می خواهد سام را برسر آشتین آورد.
چنین گفت سین دخت با پهلوان
که بارای تو پیر گردد جوان
بزرگان ز تو دانش آموخته
به تو تیره گیتی برافروخته
به داد تو شد بسته دست بدی
به گرزت گشاده ره ایزدی
به این ترتیب سام نرم می شود و به او قول مساعدت می دهد و سین دخت می گوید اگر کسی اشتباه و خطائی کرده است چرا مردم کابل بایستی نابود شوند:
اگر ما گنه کار و بد گوهریم
بدین پادشاهی نه اندر خوریم
گنه کار اگر بود سهراب بود
ز خون دلش مژه بر آب بود
سر بی گناهان کابل چه کرد
کجا اندر آورد آید گرد
همه شهر زنده برای تواند
پرستنده خاک پای تواند
سام از شاه اجازه می خواهد از گناه مردم کابل صرف نظر شود. بر اثر هوش و کفایت و سخن رانی سین دخت نتایج زیر حاصل می شود: شاه ایران وساطت سام را می پذیرد. سان اجازه می دهد که زال با دختر سین دخت، رودابه ازدواج کند. از قتل و خونریزی جلوگیری می شود و کابل از خطر انهدام نجات می یابد.
گرد آفرید
سهراب به تحریک افراسیاب به ایران حمله کرده و فرمانده ارتش ایران را از میان بر می دارد. گردآفرید خواهر کژدم زن شجاع و دلیریست که در جنگ آوری مشهور و بی پروا است و به قول فردوسی هرگز در جهان مردی نظیر او دیده نشده است. گردآفرید هنگامی که می فهمد هژیر فرمانده سپاه ایران به دست سهراب منکوب شده است بدون هیچ گونه تردیدی لباس نبرد را می پوشد.
چو آگاه شد خواهر کژدهم
که سالار آن انجمن گشت گم
غمین گشت و برزد خروش به درد
برآورد از دل یکی باد سرد
که بد نام آن دخت گرد آفرید
زمانه زما در جهان ناورید
چنان ننگش آمد ز کار هژیر
که شد لاله رنگش به کردار قیر
بپوشید درع سواران به جنگ
نکرد اندرآن کار جای درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره
بر افکند بند زره را گره
گردآفرید از دژ پایین می آید و مانند شیری سوار بر باد پای می شود و مانند پهلوانی در مقابل سپاه دشمن قرار می گیرد و مانند رعد می غرد مبارز می خواهد و می گوید کدام یک از شجاعان و جنگجویان و فرماندهان کار کشته که خود را در جنگجویی و دلاوری همانند نهنگ می داند، پیش می آید که با من جنگ آزماید.
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپائی به زیر
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی دید گرد
که گردان کدامند و نام آوران
دلیران کار آزموده سران
که بر من یکی آزمون را به جنگ
بگردد به سان دلاور نهنگ
زن گشتاسب
ترک ها به بلخ تاخته و آنجار ا به غارت گرفته و مردم را قتل عام نموده اند. لهراسب با اینکه با آنها دلیرانه رزم کرده ولی کشته شده است. گشتاسب در این موقع شاه سیستان است و زن او در نزد لهراسب می باشد. این زن دارای یک دنیا احساس و درعین حال محتاط و خیلی عاقل و هوشمند است. برای نجات بلخ از دست ترکان به شیوه آنها لباس می پوشد و اسبی از اصطبل سوار شده و به سرعت راه سیستان را که شوهرش گشتاسب در آنجا بوده است، در پیش می گیرد. ناراحت و مضطرب برای آنچه در بلخ گذشته، بدون اینکه خواب به چشمش آید شب و روز راه می پیماید، به طوریکه در هر روز راه دو روز را طی می کند تا به نزد گشتاسب می رسد و به او خبر می دهد که یک سپاه تورانی به بلخ آمده و لهراسب کشته شده و روز از این واقعه شب تاریک و پر از درد و رنج شده اشت.
زنی بود گشتاسب را هوشمند
خردمند و دانا و رایش بند
از آخر چمان باره ای برنشست
به کردار ترکان میان را به بست
از ایران ره سیستان برگرفت
وز آن کارها مانده اندر شگفت
نخفتی به منزل چو برداشتی
دو روزه به یک روز بگذاشتی
چنین تا به نزدیک گشتاسب شد
به آگاهی درد لهراسب شد
گشتاسب ابتدا کار را سهل می پندارد و زنش به او می گوید که موضوع خیلی جدی تر از آنست که تصور می کنی:
چنین داد پاسخ که یاوه مگوی
که کاری بزرگی که آمدش روی
شهنشاه لهراسب را پیش بلخ
بکشتند شد بلخ را روز تلخ
وز آنجا آذر اندر شدند
ز دوهیر بد را همه سر زدند
زخون شان فروزنده آذر بمرد
چنین بد کسی خوار نتوان شمرد
ببردند بس دخترانت اسیر
چنین کار دشوار آسان مگیر
و اضافه می کند که تمام دختران تو را اسیر کرده اند و به آفرید دختر تو را که وزش نسیم به او دسترسی نداشت، تاج از سرش برداشته اند و ظلم های ناگفتنی کرده اند و طوری با احساس صحبت می کند که اشک های خونین از چشم شوهرش جاری می شود و گشتاسب چنان تحت تأثیر قرار می گیرد که فوراً برای نجات بلخ لشکر می آراید و حرکت می کند.
منبع: نشریه دنیای زنان، شماره 70
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}